پست‌ها

نمایش پست‌ها از سپتامبر ۱۹, ۲۰۰۹

سرانجام عشق به ایران

تصویر
سهروردی را گفتند تا به کی از ایران سخن گویی ؟ گفت تا آن زمان که زنده ام . گفتند این بیماری است چون ایران دختره باکره ای نیست برای تو ، و گنج سلطانی هم برای بی چیزی همانند تو نخواهد بود . سهروردی خندید و گفت شما عشق ندانید چیست . دوباره او را گرفته و به سیاهچال بردند. ارد بزرگ اندیشمند یگانه کشورمان می گوید : "نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . " شبها از درون روزن سیاه چال زندان سهروردی ، اشعار حکیم فردوسی را زندانبانان می شنیدند و از این روی ، وعده های غذایش را قطع نمودند و در نهایت سهروردی از گرسنگی به قتل رسید… منبع http://www.perspolisnews.net/forum/showthread.php?t=3581 جملات بزرگان و حکیمان خشم فرمانروای یزد امید جوهر زندگیست اوا براون عشق همیشگی آدلف هیتلر سخن بزرگان خودم و گزیده جملات زیبای استاد ارد بزرگ نجابت آزرمیدخت انتقام سخت ابومسلم خراسانی از بنی امیه سرداری برای بودن و نبودن داستان کوتاه نشان لياقت عشق داستان کوتاهی از شهر میانه جنگ خوب است یا بد ؟ خواجه نصیر الدین طوسی کیست ؟ حکیم فردوسی کیست ؟ کوروش کبیر

شادی در تنهایی نیست

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید . مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت : این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده ، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها ناله هایش را می شنویم . چون در بین ما نیست همین فریاد ها به ما می گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می شویم . که نفس می کشد . ناصر خسرو گفت می خواهم به پیش آن مرد روم . مرد گفت بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد . ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود . مرد به آن دو گفت از جان من چه می خواهید ؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم . ناصر خسرو گفت : من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده ، اگر عاشقی همراه من شو . چون در سفر گمشده خویش را باز یابی . دیدن

متن اصلی نظریه قاره کهن ارد بزرگ

تصویر
خاور و باختر واژه گان خاور (شرق) و باختر (مغرب) در سامانه جهانی به چه گونه است . خاور کدام سرزمین ؟ و باختر کجاست؟ چه رازی در پس این واژگان است ؟! امروز پرده از رازی پزرگ برخواهم داشت ! می دانم هر آزده ای اگر پایش را بدرون یافته هایم بگذارد ، دیگر از آن پا پس نخواهد کشید . شایان گفتن است در نوشتار زیر هر گاه نام " قاره کهن" و یا " سرزمین ما " آورده می شود روی سخنم سرزمین هایست که کشورهای قزاقستان ، ازبکستان ، تاجیکستان ، قرقیزستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، افغانستان ، شمال باختری هندوستان ( سرزمین کشمیر ) ، پاکستان ، ایران ، عراق ، ترکیه ، سوریه ، لبنان ، قبرس ، نیمروزی ترین (جنوبی ترین ) بخش روسیه در میانه استراخان در شمال دریای خزر تا نیمروز اکراین ، آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان بر روی آن جای دارند . در آغاز چند پرسش : با نگرش بر پیشینه فرهنگ ، منش و بافت بومی چه همانندی میان مردم " سرزمین ما" با خاور جهان ( فیلیپین ، تایلند ، کامبوج ، ژاپن ، چین … ) می توان دید ؟ ما چه همریشگی با چپره (جامعه) و توده مردم آنها داریم ؟ چرا